به سلمان فارسى
«1065»
(68) (و من كتاب له ( عليه السلام )) إلى سلمان الفارسي (رحمه الله) قبل أيام خلافته أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّمَا مَثَلُ الدُّنْيَا مَثَلُ الْحَيَّةِ لَيِّنٌ مَسُّهَا قَاتِلٌ سَمُّهَا فَأَعْرِضْ عَمَّا يُعْجِبُكَ فِيهَا لِقِلَّةِ مَا يَصْحَبُكَ مِنْهَا وَ ضَعْ عَنْكَ هُمُومَهَا لِمَا أَيْقَنْتَ بِهِ مِنْ فِرَاقِهَا وَ تَصَرُّفِ حَالَاتِهَا وَ كُنْ آنَسَ مَا تَكُونُ بِهَا أَحْذَرَ مَا تَكُونُ مِنْهَا فَإِنَّ صَاحِبَهَا كُلَّمَا اطْمَأَنَّ فِيهَا إِلَى سُرُورٍ أَشْخَصَتْهُ عَنْهُ إِلَى مَحْذُورٍ أَوْ إِلَى إِينَاسٍ أَزَالَتْهُ عَنْهُ إِلَى إِيحَاشٍ وَ السَّلَامُ .
از نامه هاى آن حضرت عليه السّلام است بسلمان فارسىّ خدايش رحمت فرمايد (سلمان «قدس اللّه روحه» از بزرگان مسلمانان و از خواصّ اصحاب رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله» و از شيعيان
ص1066
امير المؤمنين «عليه السّلام» است، چنانكه در روز سقيفه «بنا بر نقل ابن ابى الحديد از قول محدّثين» به زبان پارسى به مسلمانان گفت: كرديد و نكرديد يعنى خودتان خليفه انتخاب نموديد و از خليفه اى كه پيغمبر اكرم تعيين فرموده است چشم پوشيديد، كنايه از اينكه بظاهر مسلمان مى نماييد ولى در باطن مسلمان نيستيد، و نويسندگان در نام پيش از اسلام او اختلاف دارند روز به ابن خشنودان و بهبود ابن بدخشان از فرزندان منوچهر پادشاه و غير از اين دو نام نيز گفته اند، حضرت رسول او را سلمان ناميد، و به سلمان الخير و سلمان المحمّدىّ ملقّب گرديد، و چون از او مى پرسيدند تو كيستى مى گفت: من سلمان ابن الاسلام و از بنى آدم هستم، و كنيه اش ابو عبد اللّه و أبو البيّنات و ابو المرشد بود، و اصلش از شيراز يا رامهرمز يا شوشتر يا از قريه و دهى از اصبهان كه آنرا جىّ مى گفتند بوده، و امام عليه السّلام اين نامه را) پيش از رسيدن خود بخلافت (ظاهريّه نوشته، و در آن او را از فريب دنيا بر حذر داشته است): 1- پس از ستايش خداى تعالى و درود بر پيغمبر اكرم، داستان دنيا مانند مار است كه مالش آن نرم و زهرش كشنده است، بنا بر اين دورى كن از آنچه (كالايى كه) ترا در دنيا شاد مى گرداند براى آنكه از كالاى آن اندكى (بس كفنى) با تو همراه مى ماند (به گور مى برى) و اندوههاى آنرا از خود دور ساز براى آنكه به جدائى از آن و تغيير احوالش باور دارى (ميدانى كه بالأخره از آن جدا مى مانى و هر دم روش آن بخلاف هنگام ديگر است، پس بآن دل مبند و براى زندگانى چند روزه افسردگى بخود راه مده) 2- و هر وقت انس و خوى تو بدنيا بيشتر است از آن هراسانتر باش، زيرا دنيا دار هرگاه در آن دلبسته شاد شد دنيا او را از آن حال بسختى مى كشاند، يا هرگاه به انس و خو گرفتن مطمئنّ گرديد او را از آن حال بترس و هراس گرفتار مي كند (پس خردمند نبايد از دوستى چنين دشمنى فريب خورد، بلكه بايد هنگامي كه دوست مى نمايد بيشتر از آن دورى كرد) و درود بر شايسته آن.